جنگجويان خوارج شهر مكه را مركز عمليات خود قرار داده و سه تن از اين قوم باسامى عبدالرحمن ابن ملجم و برك بن عبدالله و عمربن بكر در يكى از شبها گرد هم آمده و صحبت از گذشته مسلمين مىكردند.در ضمن گفتگو باين نتيجه رسيدند كه باعث اين همه خونريزى معاويه و عمروعاص و على (عليه السلام) است و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمين آسوده زندگى مىكنند در نتيجه با هم پيمان بستند و بسوگندهاى غليظ مؤكد كردند كه هريك از آنها يكى از اين سه نفر را بقتل رساند.
عبدالرحمن بن ملجم متعهد قتل على (عليه السلام) شد، عمربن بكر كشتن عمروعاص را بعهده گرفت و برك بن عبدالله كشتن معاويه را بگردن گذاشت. نقشه اين قرار داد بطور محرمانه در مكه كشيده شد و شب نوزدهم رمضان را از نظر اينكه شب قدر است و مردم در مساجد تا صبح بيدار مىمانند انتخاب كردند و هريك براى انجام اين مأموريت مكه را ترك گفته بسوى مقصد حركت كردند.
برك بن عبدالله در شام موعد را حاضر مسجد گشت در صف اول نماز ايستاد و در حاليكه معاويه سر بسجده داشت شمشير بر سروى فرود آورد و متأسفانه در اثر دستپاچگى و لرزش دست شمشير بر ران معاويه اصابت نمود و زخم شديدى برداشت و فوراً بخانه منتقل و بسترى گرديد قاتل وى را نيز پيش او حاضر كردند پس از توضيحات گفت معاويه مرا معاف دارد تا باو مژده بدهم معاويه گفت مژده تو چيست در پاسخ وى چنين گفت: همين الان على (عليه السلام) را كشتند و ماجراى خو را شرح داد معاويه او را پس از تحقيق و صدق گفتار بملاحظه شدت كينه و عداوت على (عليه السلام) از محبس خود آزاد نمود ولكن پس از مدتى به بصره آمده بدست زيادبن عبيدالله كه از طرف معاويه حاكم بصره بود بقتل رسيد.
عمر بن بك نيز همان شب در مصر به مسجد رفت در صف اول بنماز ايستاد اتفاقاً در آن شب عمر و عاص تب شديدى كرده بود به پيشنهاد پسرش عبدالله قاضى مصر را براى اداى نماز بمسجد فرستاده بود و پس از شروع بنماز در ركعت اول كه قاضى سر بسجده داشت عمر بن بكر با يك ضربت شمشير او را از پا در آورد همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نيمه تمام ماند ضارب بدست مصريان افتاد هنگامى كه او را پيش عمروعاص جلب كرده بودند آورندهها به آزار عمروعاص و شكنجه او تهديد مىكردند ضارب گفت مگر عمروعاص كشته نشده شمشيرى كه من باوزدم اگر از آهن بود متلاشى مىشد گفتند آنكه كشتى قاضى شهر است نه عمروعاص عمر بن بكر فهميد كه چه دسته گلى بآب داده و قاضى بى گناه را كشته است از كثرت اندوه و تأسف آغاز گريه نمود چون عمروعاص علت گريه او را پرسيد پاسخ چنين داد:
من از مرگ خود حراسى ندارم بلكه تأسف من از مرگ قاضى بى گناه و زنده ماندن تو خبيثالذات است كه نتوانستم مثل رفقايم مأموريت خود را انجام دهم عمروعاص جريان را از او پرسيد و از سر نهفته اين سه نفر آگاه باشد سپس دستور داد او را گردن زدند مأمورين قتل معاويه و عمروعاص موفق نشده خودشان هم كشته شدند.